روز دوم از محرم سال شصت و یک چرا / شد حسین بین علی وارد به دشت نینوا
کرد سوال و گفت چه نام باشد برای این زمین / در جواب گفتند بود نامش زمین کربلا
اشک به چشمان حسین آمد چو بشنید نام آن / گفت پناه گیرم خدایم را ز اندوه و بلا
گفت به یارانش که بارگیرید رسیدیم بر مراد / گفت حسین باشد همین جا منزل و مأوای ما
جد من فرمود که این جا قتلگاهِ ما بود / قبر ما در کربلا و تربتش باشد شفا
زینب کبری چو بشنید از برادر این سخن / گریه کرد و گفت برادر، جان من بادا فدا
گفت برادر جان مگر توکشته می گردی زکین / ناله ئی سر داد و گفتا وَیْلَتاهُ یا اَخا
خواهرش را گفت حلیم باش و نما صبر خواهرم / هم بیاران واقعه گفت و هم به پا داشت خیمه ها
عاشقا کردند حرم را از حرم بیرون تو گو / در زمین کربلا آمد حرم شد با صفا
دیوان حب، ج۳، صص ۸۵-۸۶