سرباز کربلا اصغر شیرین زبان / حاضر به جان بازی است برای حفظ ایمان
تا که شنید از پدر صدای هَل مِنْ مُعین / صدا به گریه بلند پدر منم یار جان
حسین آمد اصغرش برد به میدان جنگ / به روی دستش بلند مقابل کوفیان
گفتا علی تشنه است آبش دهید ای سپاه / گیرید و سیراب کنید هست بر شما میهمان
به جای آب فرات حرمله زد تیر تیز / به حنجر نازک علی اصغر عیان
پاره نمود حنجرش تیر سه شعبه ز کین / گلوی اصغر شکافت یا که ظهور رحمان
از این ستم گریه کرد حسین تشنه جگر / یک دست گرفت بر گلو دست دگر آسمان
عاشق زدند تیر کین به حنجر اصغرش / یا که زدند تیر کین به پاره های قرآن
دیوان حب، ج۳، ص۲۰۴