مولود شاهنشاه دین آن شاه خوبان است / کز مولدش روی زمین چون رشک رضوان است
عالم گلستان است
امشب به عالم جلوه گر آن نیر تابان / در سامرا شد آشکار آن حجت رحمان
بر روی دست عمه اش تابنده مَه رخشان / آن حجت خاص خدا مهدی دوران ست
عالم گلستان است
بر دامن نرجس عیان آن طفل مه پیکر / در سجده حق س نهاد آن مَظهر داور
گفتا شهادت بر زبان آن وارث حیدر / مادر بر احوال پسر او مات و حیران است
عالم گلستان است
از پرده شد آندم عیان آن حامی قرآن / آورده او را عمه اش همچون گل خندان
دیدی پدر بر دست او بنوشته است یزدان / جاءَ الْحَقَش بنوشته حق دلیل و برهان است
عالم گلستان است
گفتا قرائت کن به طفل آیات ربّانی / کرد باز و لب خواند از وفا آیات قرآنی
تورات و انجیل و زَبور خواندی به آسانی / حافظ به قرآن خدا آن شاه خوبان است
عالم گلستان است
ای حجت حق یک نظر در مجلس ما کن / ای قائم آل رسول ما را تو احیا کن
در بندگی خاص حق ما را تو بینا کن / عاشق ز شوق دیدنت خندان و شادان است
عالم گلستان است
دیوان حب، ج ۱، صص ۵۳۵-۵۳۶