قطعه «عصمت حق» از دیوان حب، مدحیه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام است.
میوه باغ رسالت زینت عرش برین / غنچه باغ ولایت عصمت حقّ را قرین
مَظهرِ ذات خداوند کریم کردگار / ذات تنزیلِ الهی یا که آدم خاک نشین
جلوه ی اسم جمال و هم جلال و هم کمال / آمده از قابِ قَوْسَیْن جلوه گر روی زمین
سِری از اسرار سَرمد سری از باطن ظهور / آمده از فوق آسمان تا به ناسوت خوش متین
کرد تجلی اسم الله و دگر اسم های او / از قضا و از قدر لوح و قلم حَقُّ الیَقین
عرش و کُرسی و سماوات علی سِرُّ القَدَر / نازل آمد بر زمین و جان بداد بر آب و طین
غنچه ئی از باغ عشق بشکفته شد روز ازل / شد نمایان در نما و بوستان مرسلین
غنچه ی بشکفته باغ نبوّت زادِهِ / خاتم پیغمبران و مرتضی مُقَربین
این گل از گلدان زهرا در طراوت آمده / عطر و بویش شد غذای جان و حُسْنِ مُحسنین
حُسنِ او حُسنِ حَسَن گل چهره اش باشد حسین / باطن معنای والایش تجلی عالین
دختر فرخنده زیبنده والانسب / دختر موسی بن جعفر آن مام هفتمین
فاطمه اسم شریفش معصومه را عصمت است / سَیِّده باشد کریمه هم جلیله شکرین
فاضِله و ذاهِده عِفَتِ نَفْسْ است مُتَقی / رفعِتُ الاَخلاق مَکارم عارف است آن نازنین
آیت اللهِ تَعالی فَیْضِ رَبِّ مُتعال / روح پاک و نَفسِ قُدسی جسم و ماده عنبرین
شاهد صدق و صداقت معنی صدق و صفا / واقع شرم و حیا و عصمت ات آن مَه جبین
روح آسمانیِ بی بی حفظ قرآن می کند / حفظ اسلام و دیانت هم مسلمانی و دین
حافظ آئین اسلام حافظ ملک وِلا / حافظ شرع و شریعت حافظ دین مبین
حامی اسلام و مسلم معنی اسلام ناب / حامی ایمان و مؤمن رهنمای مؤمنین
حامی علم و کمال و خُلق رحمانی بود / قطب اخلاق خدائی قبله گاه متقین
لوء لوءِ مَکنون عصمت آن کریمه اهل بیت / لوء لوءِ لالای عفت فاطمه دُرِّ ثمین
مریم و ساره و هاجر آسیه خدمت گزار / خادمین درگهش خَیْرُالنِّساءِ الْعالمین
خادم درگاه او باشد ملائک هر زمان / همچنین میکال سَرافیل حضرت روح الاَمین
صف به صف حور بهشتی درگهش را خادمند / سِدْرَه و طوبی و حورالعین ظهور یاسمین
شافع روز جزا باشد یقیناً فاطمه / دختر موسی بین جعفر امام راستین
هر مریضی را شفایش می دهد از روی صدق / با حضور قلب و هم باشد توجه به همین
زاده بابُ الحَوائج خود بود بابُ المراد / جمع محتاجین ز درگاهش روند کامِ شیرین
در حدیث آمد که زوارش بود اهل بهشت / هر که بشناسد مقامش باشد جمع مُفلحین
بر در فردوس و جنّت منتظر باشد مَلک / تا که زُوارش بیایند قادخلوها خالدین
مَوْلِدش باشد مدینه اول ذیقعده ماه / یکصد و هشتاد و سه سال بعد هجرت بِه سنین
بهر دیدار برادر رو به طوس شد آن عزیز / همره جمع برادر خواهران و اقربین
چون رسیدند شهر ساوه لشگر مامون دون / مانع طوس و زیارت شد نفاق منافقین
حضرت معصومه در ساوه مریض شد گفت مرا / بر زمین قم رسانید مدفنم باشد یقین
مقدمش بر قم رسید و روز هفده شد شهید / همر هیچده سال حضرت خاتمه شد واپسین
مدفن پاکش زمین قم بود بهتر زمین / نور حق نازل به قم در خاک قم گشته دفین
گفت به ابلیس حمد مختار که قم، رَوْ زین بَلَد / کَی توانی از ولایت منحرف سازی، لعین
سرزمین طیبه مشهور به قم گشت زین کلام / تا به آخِر قم، قم است و باشد جای سالکین
چون بود شهر ولایت جایگاه جبرئیل / دسته هائی از فرشته آسمانش را مکین
یا بود بهر ائمه هم حَرَم هم مُحترم / یا بود آلی نبی را آشیانه بس قَمین
آسمان قم به شب پر از ملک تا به سحر / نور باران می شود شب های قم تا صبح چنین
شب بود خیرات فراوان از سما آید زمین / تا سحر ریزش نماید نعمت و لطفِ تَحسین
حضرت معصومه باشد تربت پاکش به قم / مقدم و محراب پاکش کرده قم را دلنیشن
تربت پاکش معطر کرده اطراف حرم / از حرم تا هر کجا باشد وِلایت انگبین
حوزه علمیه باشد یک شعاع از درس او / علم و عرفان را کند ظاهر ز باطن خوش و زین
درس تدریسش منور کرده شهر قم عیان / نور این مکتب به نفع اولین و آخِرین
هر که خواهر عارف بالله شود از روی حُسن / محضر بیبی رسد درسش بگیر نمکین
می شود او عالم رِبّانی و شاگرد او / درس استاد را رسانید هر که را باشد معین
فردی از تِلْمیذِ والایش رسانید مکتبش / بر همه ملک جان و هر کسی شد خوشه چین
یک شعاع زین مکتب والا گرفت نام، انقلاب / تا طلیعه باشد از بهر امام قانتین
حضرت معصومه باشد بانی این انقلاب / عاشقا بر بانیش گو تا قیامت آفرین
دیوان حب، ج۱، صص۶۳۹-۶۴۵