علمدار رشیدم ای برادر / تو فرزند علی ساقی کوثر
عمود آهنین بر فرق تو زد / حَکیمِ بنِ طُفَیلْ آن معدن شر
دو دستت قوت و یار حسین بود / دو دستت را جدا کردند ز پیکر
ندیده کس به عالم این چنین ظلم / که سقا تشنه لب باشد تو بنگر
کنار نهر آب سقای تشنه / بکشتند زاده ی حیدرِ صفدر
نمودند قطعه قطعه پیکرش را / چه گویند گر چنین آید به مَحشَر
دو دست نازنینش قطع نمودند / یقین عاشق خدا دادِه بال و پر
دیوان حب، ج۳، ص۱۸۳