اربعین شد جابر آمد کربلا / زائر قبر حسین است با عزا
غسل نمودی جابر از آب فرات / هم قدم برداشتی با ذکر خدا
بین عطیه دست جابر را گرفت / دست جابر را نهاد قبر مولا
دست جابر چون رسید بر خاک قبر / روی خاک افتاد و مدهوش شد بجا
چون بهوش آمد سه دفعه گفت چنین / یا حبیبی یا حسین ای دوست ما
چون جواب نشنید بگفتا دوست من / دوست جواب دوست نگوید پس چرا؟
خود بگفت جابر چگونه در جواب / لب گشاید رد کند بر تو دعا
حال این که بَیْنِ سر بَیْن بدن / بس جدائی باشد و از هم جدا
گفت حسینم این توئی نسل علی / این توئی فرزند زهرا مرحبا
این توئی نور دو چشمان نبی / این توئی خود خامس آل عبا
گفت سلام حق به تو بادا حسین / هم سلام حق به دیگر شُهدا
گریه کرد جابر و می گفت سلام / گو تو هم عاشق سلام، جانم فدا
دیوان حب، ج۳، صص۱۶۴-۱۶۵