توبه داراى خواص ارزشمندى است: یکى از خواص آن، رفع یأس است اگر خداى تعالى توبه را براى بندهاش قرار نمىداد بنده مأیوس مىشد حتى پیغمبران هم مأیوس مىشدند. بشر خطا مىکند وقتى متوجه خطاى خود شد توبه مىکند و امید قبولى توبه و آمرزش خداى رحمان و رحیم را دارد.
تحقق توبه به چند چیز منوط است :
۲- از معصیت ندامت پیدا کند.
۳- میل به گناه را ترک کند.
۴- بیان ندامت و پشیمانى نزد خدا کند.
این چهار از ارکان اساس توبه است، اگرچه شرائط و فروع توبه بسیار است، مثل آن که توبه در مکان مقدس، در زمان مقدس، در نیمه شبى، بعد از توسل به ائمه معصومین علیهم السّلام، رو به قبله با طهارت و با اِنابه باشد و نیز خصوصیات دیگر را مىتوانند داشته باشد.
معصیت دو علت دارد.
۱- گناهکار جهل دارد، فکر او قاصر و نفس او ضعیف است.
۲- مخالفت با خداست، گناهکارى که مخالفت با خداى تعالى دارد شخص گمراهى است، و لذا این شخص از ضالّین است. ضال کسى است که در مقابل خداى تعالى مىایستد و مىگوید: من عکس خدا حکم مىکنم. این شخص کارش بدعت است.
توبه سه قسم است :
۱- توبه عام
۲- توبه خاص
۳- توبه اخص
توبه عام و عوام آن است که کسى کار حرامى انجام مىدهد و یا ترک واجبى مىکند، ولى از اینها توبه مىکند.
توبه خاص آن است که کسى ترک اَوْلى مىکند مثل آن که مکروهى را انجام مىدهد، و یا مستحبى را ترک مىکند، بعد از آن توبه مىکند، این توبه از شخص عالم و از بعضى از انبیاء الهى است.
توبه اخص آن است که کسى توجه به غیر خدا دارد از این کار توبه مىکند. قرآن مىفرماید: «کلوا و اشربوا» این واجبات ظاهرى است. او، کلوا واشربوا را صَرف از حق تعالى مىداند، ذکر قولى صَرف از حق تعالى است، ذکر جلى عارف را عذاب مىدهد، مانند توبه خاتم الانبیاء صلّى الله علیه و آله و سلّم خود فرمود:
«انه لیغان على قلبى و انى لاستغفرالله فى کل یوم سبعین مره» (شرح منظومه، حاج ملاهادى سبزوارى، منشورات مکتبه المصطفوى، بی جا، تی تا، ص ۳۵۴) وقتى پراکندگى و توجه به غیر حق تعالى در دل حضرت رخ مىداد، یا مثل آن که مىفرمود «کلمینى یا حمیرا». بنابر آن که این بیان از حضرت باشد، و یا در نماز مىگوید: «ایاک نعبد و ایّاک نستعین» من تو را عبادت مىکنم و از تو یارى مىجویم. خود را در مقابل حضرت حق متعال چیزى مىداند و یا مىفرماید: «اشهد انّ محمّدآ عبده و رسوله». خود را در مقابل حضرت حق تعالى کسى مىبیند، به توبه مىافتد، توبه از همه اینهاتوبه اخصّ است، توبه اخص همان «حسنات الابرار سیئات المقربین» است. عارف مىرسد به جایى که از نماز خود شرم دارد. وقتى انسان به این مقام رسید دیگر ریا براى او وجود ندارد، چون غیر خدا را نمىبیند تا ریا بکند، پس انسان باید در هر حال در حضور خداى تعالى باشد، نه در نماز تنها اگر انسان یک آن حضور خداى تعالى را از دست داد باید توبه کند، توبه لقاء کند. توبه یک وقت از گناهان عمومى است، یک وقت از گناهان خصوصى است، توبهیى که از گناهان عمومى است مانند توبه از کفر، شرک، نفاق، شرب خمر، قمار، ربا، دروغ گفتن، غیبت کردن، دزدى، زنا، خیانت و جنایت و… کسى که از این گناهان انجام داده و یا مىدهد، وقتى متوجه شد واجب است فورآ توبه کند، اگر گناه او تجاوز به مال و به حق خلق خدا بوده باشد، مال را به صاحبش برگرداند و از انجام این کار توبه کند و دیگر انجام ندهد، اگر گناه او تجاوز به حریم خدا و حق الهى بوده باشد به در خانه خدا برود و توبه کند. توبهیى که از گناهان خصوصى است مانند گناه شرک خفى، خودبینى، خود بزرگ بینى، غفلت از خالق و رازق و منعم، بلکه انسان به این جا برسد که اگر هر کارى را از خودش دید توبه کند، خود را مؤثر در عالم نداند، مؤثر اصلى و واقعى در عالم فقط خداى تعالى است. یکى از بزرگان وقتى به سن کهولت رسیده بود گریه مىکرد و از عبادات خود توبه مىکرد، عرض مىکرد خدایا این نمازها را بر من مگیر، چون همه شرک هستند، وقتى مىگویم «ایاک نعبد»، این نعبد أنا، شرک است: فقط ایاک ایاک، فقط تو هستى، پس این من، که گفته مىشود شرک است، ولى چون امر توست نماز مىخوانم، چون تو فرمودى بگو «ایّاک نعبد و ایاک نستعین» من مىگویم، ظاهر دین این است که من ایاک نعبد بگویم ولى از نظر باطن، شرک است، شرک خفى است.
از رسولالله صلّى الله علیه و آله و سلّم رسیده است: «الشرک فى امّتى اخفى من دبیب النمله السوداء على الصخره الصمّاء فى اللیله الظلماء» (مفاتیح الغیب، صدرالدین محمد بن ابراهیم الشیرازى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، قم، ۱۳۶۳، ص ۶۸۹) یعنى نرم راه رفتن شرک و پاهاى جنبنده شرک و نشانه شرک در امت من خفىتر است. از راه رفتن و صداى پاى مورچه سیاه بر سنگ سخت در شب تاریک، شرک خفى، خفىتر است از صداى پاى مورچه سیاه در شب تاریک بر یک سنگ محکم سیاه.
به خاطر أنا گریه مىکند که اَنَایى نیست، فقط اَنْتَ است، من نیستم، فقط تو هستى. «لیس فى الدار غیره دیّار»، این بزرگ از آن کسى که مىگوید «لَیْسَ فüى جُبِّتىü اِلّاالله»، بالاتر پریده است، او نسبت جُبّه را به خود داده است، یا نسبتى که در این بیان آمده که مىگوید جبّتى ـ در جبه من ـ این شرک است، در همه هستى یک خداست و بس، و جز او چیزى و کسى نیست، و کثراتى که در عالمند همه ظهور آن یک حقیقت هستند.
توبه رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم از قسم سوم است که فرمود : هر وقت پراکندگى بر قلب من احاطه مىکرد در هر روز هفتاد بار استغفار مىکردم، وقتى حضرت به غیر مىپرداخته و از حضرت حق تعالى منصرف مىشد، مثل آن که «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» (قرآن کریم، سوره کهف، آیه ۱۱۰) گفته است و یا در نماز خود را در
مقابل خدا دیده است، از نظر مقام ادب ناله سر مىدهد و توبه مىکند و یا نالههاى حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام و یا نالههاى حضرت سجاد علیه السّلام و یا نالههاى دیگر ائمه هدى علیهم سلامالله تعالى براى آن بود که گاهى توجه به خود و به مخلوقات دارند، والا حضرات معصومین علیهم السّلام به گناهان عمومى که مردم انجام مىدهند آلوده نمىشوند، آنان معصوم هستند اگرچه عصمت بالاتر از ترک گناه است.
سید رضى قدّسالله سرّه مىفرماید: «اگر عصمت، گناه نکردن باشد من بالاتر از عصمت را دارم چون من فکر گناه هم نمىکنم».
در جائى که شاگردان مکتب ولایت فکر گناه نمىکنند، عاقلانه نیست که نسبت گناه به پیغمبر پاک و معصوم داده شود، آنان که نمىتوانند دامان امامان خود را از کفر و شرک و شرب خمر و حق کشى و دخترکشى و جنایات پاک کنند، دامان انبیاء پاک و معصوم را به گناه آلوده مىکنند، به همه انبیاء از آدم تا خاتم نسبت گناه و خطا دادهاند و به حضرت امیرالمؤمنین على علیه السّلام نسبت گناه دادهاند تا به مردم به فهمانند که عصمت براى امام شرط و لازم نیست.
وقتى معصوم ناله مىزند و طلب غفران مىنماید به خاطر آن است که خود را در مقابل خداى متعال مىبیند. لذا به تذلل و کرنش مىافتد. در مقام احدیت است، از کثرت ناله مىکند و ضجه مىزند چون طالب وحدت است. حضرت نبى مکرم اسلام از خداى خود تقاضا مىکند که مرا در این روز از توبه کنندگان درگاهت قرار بده، چون توبه کنندگان در دنیا زیادند. حضرت هم از خداى غفار تقاضا دارد، و این یک درس انسان ساز است براى ما، که اگر چند کلمه اصطلاح و واژه یاد گرفتیم و نکاتى از علم حصولى آموختیم خود را گم نکنیم، و اَنَا عالِمٌ نگوییم.
قال النبى صلّى الله علیه و آله و سلّم: «من قال انا عالم فهو، جاهل» (بحارالانوار، العلم العلامه شیخ الاسلام المولى محمدباقر المجلسى، المکتبه الاسلامیه، الطبعه الثانیه، تهران، ۱۳۹۸ ه.ق، ج ۲، ص ۱۱۰) آن که مىگوید من عالمم، جاهل است.
عالم فقط معصوم است شخص حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «نحن العلماء و شیعتنا المتعلمون» (همان، ج۱، ص ۱۸۷) ما علماء هستیم و شیعیان ما شاگردان ما هستند.
عالم کسى است که علم حضورى دارد، همه هستى در حضور اوست، و هستى ظهور علم اوست. ما باید از عالِم مطلق غافل نشویم، و در میان اصطلاحات علمى و کتاب و کتابخانه و قیل و قال در غفلت از عالِم مطلق بسر نبریم، بلکه هیچ چیز ما را از خداى متعال غافل نسازد، همه چیز را از خدا بدانیم، خودنگر نباشیم، حق نگر باشیم، از گناهان و غفلت توبه کنیم، و از خداى تعالى طلب خیر عاقبت کنیم، و همیشه بگوییم: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ اُمُورِنا خَیْرآ».
بیان رسا، ج ۱، صص ۱۳۲-۱۳۹