سِرِّ عالَم مَظهَرِ ذات خدا / نور چشمان رسول مصطفی
غنچه ی بشکفته ام پرپر شده / چیده شد از گُلْسِتان مرتضیٰ
میوه باغ جواد بردند به جور / از مدینه سوی سُرَّ من رَأٰ
غاصب حقش متوکل نود / ظلم و جور بی حساب بر مُقتَدا
گاه به زندانش نمود مرد پلید / گاه به مجلس دعوتش کرد بیحیا
دعوت شُربِ شراب بنمود علی / گفت نما عفو از شرابم ای دغا
مَعتَزِ ملعون چه کرد با نور حق / حضرتش را داد به زور زهر جفا
کشته شد عاشق به زهر کین نَقی / تسلیت گو بر حسن در این عَزا
دیوان حب، جلد ۳، صفحه ۲۶۰