قطعه «نیّر تابان» از دیوان حب، مدحیه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام است.
نیّر تابان خلقت آیت پروردگار / جلوه باغ نبوّت غنچه ی فصل بهار
مَظهَرِ ذات مقدس جلوه اسم خدا / شیره جان ولایت آن ولیّ کردگار
نیّر آسمان عصمت فاطمه ناموس حق / قُرَّهُ العَینِ حسین باشد حسین را جان نثار
نوری از انوار بالا حامی آل عبا / یاور قرآن و عترت اهل بین را خاکسار
حامی دین مبین و حافظ ملک ولا / ساقی بزم فتوّت هر وِعاء را شهریار
فیض قُدسی عقل والا معنی جود و سخا / نفس قُدُوسی ایجاد عالَم است او را مَدار
کعبه مقصود هر کس در طلب باشد همه / قبله ی حاجات امت طالبینش بیشمار
شاهد بزم مُرُوَت منبع صدق و صفا / واقع عرفان و عارف نَیْ که عارف در شعار
رهنمای جن و انس و هر مَلک در هر وعاء / خادمین درگهش جمع ملائک صد هزار
همچو جبریل و سَرافیل یا که میکال است و روح / تابع فرمان عباس دائماً در انتظار
جلوه ئی از دوی زیبای علی ظاهر شده / فارس میدان و مردی بین بدستش ذوالفقار
بایدش گفت بارک الله منبع کل کمال / در صفا و در وفا نادیده مثلش روزگار
این اَبَالفَضل است سپهسالار دشت کربلا / یا علمدار حسین است توس فتح را سوار
عَبدِ صالح فارس میدان توحید آمده / یا که ماه آل هاشم چِهره زیبا گلعذار
پرچم توحید به دستش بین علمدار رشید / مشک خشک بر دوش دارد عَلقَمه را یادگار
با ادب بگرفت اجازه از حسین فاطمه / مشک بدوش و سوی میدان عَدو شد رهسپار
نهی از منکر نمود امر به معروف و صواب / این حسین است رازق هستی، نباشد در حِصار
این حسین است حجت حق زاده ی خَیرُالبشر / نور چشم فاطمه و مرتضی را یار یار
آن یزید است و منافق خادمش ابن زیاد / وان نفاق است پلیدی دائماً لیل و نهار
چون کلام حق اثر در مردم بی دین نکرد / دل پر از بغض و نفاق است چشم بیند ینجه زار
نا امید از مردم پست، رو بیاورد بر فرات / تا که آبی آورد از بهر طفلان آشکار
مانع شد آن لشکر بی دین و بی انصاف و کین / تا ننوشد آل احمد آب و باشد در فشار
زاده شیر خدا عباس یل میدان جنگ / حمله ئی جانانه بنمود لشکری شد تار و مار
وارد دریای آب و مشک پر از آب فرات / هر دو کف پر آب نمود تا آب بنوشد آن نگار
یاد لب های برادر آب کف بر آب ریخت / با لب تشنه برون تا آب برد با اقتدار
لشکر شیطان هجوم آورد به شیر حیدری / شبه حیدر حمله و رشد با سِلاح آتشبار
زد سر و پا دست و سینه و خون آلود نمود / راه نخلستان و نزدیک بر حرم کرد اختیار
از کمین نخل ها اِبنِ طُفیل و دیگری / تیغ ها بر دست های حضرت عباس بکار
تیرها بارید به عباس زد بسینه مشک آب / قطع نمودند هر دو دستش هم یمین و هم یسار
با عمود آهنین بر فرق عباس می زدند / با تن بی دست بیفتاد روی خاک آن دلفِکار
حضرت عباس بفرمود یا اَخا اَدرِک اَخاک / ای حسینم بر تو باد از من سلام پایدار
گفت حسین تشنه لب اَلان اِن کَسَرَ ظَهری / بی برادر گشتم و پشتم شکست ای شهسوار
تشنه لب کشتند سفا را در لب آب فرات / این شهادت بهر سفا تا قیامت افتخار
این گل پرپر شده باشد اَبوالفَضل رشید / عاشقا از هر پر گل خون چو جاری است بی قرار
دیوان حب، ج ۱، ص ۵۷۷-۵۸۱