در برابر توحید افعالی، شرک و کفر فعلی قرار دارد و این بر دو قسمت است:
۱- شرک و کفر عمدی و با قصد انجام می گیرد.
۲- شرک و کفری که ناخود آگاه و بی لحاظ لاحظ می باشد.
توحید افعالی آن است که انسان در مقام ذات، حق را می بیند و در مقام افعال، افعال حق را می بیند، اگر انسان در هر ذره ذره ی عالم دست خدا را ببیند به توحید افعالی رسیده است، هر ذره از عالم ظهور اسم های جمال و جلال الهی می باشد. انسان دقیق و رسیده کسی است که در دل هر ذره خدا ببیند.
تو مو بینی و مجنون پیچش مو / توابرو او اشارت های ابرو
لابه لای یک مو جلوات حضرت حق است. پس لازم است بنده ی سالک، هستی و تمام مخلوقات را بشناسد؛ بداند یک سنگ مظهر چه اسمی و نیز مظهر چند اسم است. این سنگ آلت اجرایی حق است و خود مجری خداست. اگر چنین آگاهانه پیش برود در همه چیز با همه چیز و در هر جا خدا می بیند، این توحید است.
ارنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد / تو که با منی همیشه دگرت چه لن ترانی
موسی می تواند لن ترانی بشنود ولی بسیاری نمی توانند بشنوند چون ترانی هستند بدون لن. حسین بن علی سلام الله تعالى علیهما با خدای خود می گوید: «عمیت عین لا تراک» کور باد (کور است) چشمی که تو را نمی بیند. اگر انسان به این مقام رسید به توحید توجهی رسیده است. اضافه بر سه قسم معروف توحید یعنی توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی؛ توحید توجهی و فکری نیز وجود دارد. توحید فکری آن است که فکر متفکر بسیط باشد. توحید توجهی از توحید فعلی افضل است.
امام سجاد علیه السلام در این فقره از حزن و اندوه به خدا پناه می آورد. محزون شدن به وصول مکروه یا به خروج محبوب است؛ خدایا چون تو را دارم دیگر چه غم دارم، وقتی تو را دارم دیگر هر چه به من رو بیاورد باکی نیست. حضرت علیه السلام حزن فراوانی داشته است، در جهان نمی توان کسی را یافت که به اندازه ی حضرت حزن و اندوه داشته باشد حتی حضرات آدم، یعقوب، یوسف و جده اش فاطمه ی زهرا علیهم السلام، با آن که گریه کنندگان جهان پنج نفر بودند؛ این چهار نفر که نام بردیم و پنجمی آنان حضرت سجاد علیه السلام است، با این حال حزن و اندوه آن چهار نفر به اندازه ی حزن و اندوه امام سجاد نبوده است. حضرت علیه السلام بعد از واقعه ی کربلا تا آخر عمر به مدت سی و پنج سال گریه کرد. از بس حزن و اندوه کربلا بر امام سخت بود که با به یاد آمدنش به خدا پناه می برد. آن چنان حزن و اندوه کربلا سنگین بود که حضرت را از مقام توحید ذاتی به توحید فعلی تنزیل می داده است. پس اگر خروج و وصول نباشد توحید ذاتی است، اگر خروج و وصول دارد توحید افعالی است.
«وَ اَنتَ مُنْتَجَعی اِنْ حُرِمْتُ» هنگامی که از هر دری محروم شوم جایگاه آرامشم تو هستی. یعنی من که گم شوم تو پیدایی، تو معرف من باش و کاری کن تا من تو را بیابم. این گونه معنا کردن توحید افعالی را می رساند، اگر گفتیم خدایا اگر تو معرف من باشی دیگر محروم نمی شوم توحید ذاتی را می رساند.
«و بِکَ اسْتِغاثَنی اِنْ کَرِثْتُ» اگر درد و گرفتاری مرا رنج دهد تنها فریاد رسم تویی. یعنی اگر آن رنج و غمی که بر من رو بیاورد و بسیار قوی باشد و انسان را به مشکل بیندازد؛ از آن به تو استغاثه می کنم.
«وَ عِنْدَکَ مِمّا فاتَ خَلَفٌ» هر چه از دست من رفته و فوت شده است جبرانش نزد توست و هر چه می خواهد از دست برود تو عطا می کنی.
«وَ لِمَا فَسَدَ صَلاَحٌ، وَ فِیمَا أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ، فَامْنُنْ عَلَیَّ قَبْلَ الْبَلاَءِ بِالْعَافِیَهِ، وَ قَبْلَ الْطَّلَبِ بِالْجِدَهِ، وَ قَبْلَ الضَّلاَلِ بِالرَّشَادِ» خدایا آن چه از من و به دست من فاسد گردد صلاح آن به دست توست، هر چه را تو انکار کنی و از آن راضی نباشی تغییر آن به دست توست؛ همه ی این ها زوال پذیرند، فقط آن چه را تو قبول داری بقا دارد و می ماند. پس بر من منت گذار و مرا ارشاد نما پیش از آن که گمراه شوم. پس عافیتم ده پیش از آمدن بلا. قبل از آن که در زحمت درخواست چیزی قرار گیرم آن را برایم آماده ساز و در دسترسم قرار بده. قبل از آن که گمراه شوم به راه خودت ارشادم فرما.
«وَ اکْفِنِی مَئُونَهَ مَعَرَّهِ الْعِبَادِ، وَ هَبْ لِی أَمْنَ یَوْمِ الْمَعَادِ، وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَاد» بار خدایا به لطف و کرم خودت مرا از تحکم و عیب جویی بر بندگانت کفایت نما. از سختی و حول قیامت مرا ایمن بفرما؛ حسن ارشاد و هدایت نیکو در حقم عطوفت و مهربانی نما؛ عنایت کن تا حسن ارشاد باشد و ارشادم بی جا نباشد بلکه به جا و نیکو باشد.
صحیفه اخلاق، صص ۳۱۱-۳۱۴