سرباز کربلا اصغر شیرین زبان / حاضر به جان بازی است برای حفظ ایمان تا که شنید از پدر صدای هَل مِنْ مُعین / صدا به گریه بلند پدر منم یار جان حسین آمد اصغرش برد به میدان جنگ / به روی دستش بلند مقابل کوفیان گفتا علی تشنه است آبش دهید ای سپاه / گیرید و سیراب کنید هست بر شما میهمان به جای آب فرات حرمله زد تیر تیز / به حنجر نازک علی اصغر عیان پاره نمود حنجرش تیر سه شعبه ز کین / گلوی اصغر شکافت یا که ظهور رحمان از این ستم گریه کرد حسین تشنه جگر / یک دست گرفت بر گلو دست دگر آسمان عاشق زدند تیر کین به حنجر […]