ای شهید علقمه ای نسل پاک مرتضی / ای سپهسالار لشگر یاور دین خدا
روز عاشورا گرفتی مشک به دوش سوی فرات / تا که آری بهر طفلان آب میان خیمه ها
راه آب بستد به رویت ای علمدار رشید / حمله کردی به گروه کافران بیحیا
راه آب را باز کردی وارد دریای آب / مشک خشک را پر از آب و روی دوش دادی تو جا
هر دو کف پر آب نمودی تا که نوشی آب سرد / یادت آمد تشنگی اهل بیت مصطفی
یاد آمد از لب خشک حسین فاطمه / آب بروی آب بریختی تشنه لب آب را رها
حمله کردی بر سپاه کوفه و اهل نفاق / تا که مشک آب رسانی خیمه ی آل عبا
تیرها بارید زهر سو همچو ابر نو بهار / تیرها بر جسم و هم بر مشک آبت آشنا
از کَمین گفه کافِری با تیغ بزد دست تو را / دیگر کافِری دست چپ بنود جدا
با عمود آهنین اِبْن طُفَیْلْ زد بر سرت / با تن بی دست ز صدر زین بیفتادی، چرا؟
رو نمودی سوی خیمه ای فدائی حسین / گفتی ای جان برادر یا اَخا اَدْرِکْ اَخا
عاشقا شاهان عالم بر در آن سَرْفَراز / کی تواند هر کسی بر آن سَراَفراز اِقتِدا
دیوان حب، ج۳، صص۱۷۹-۱۸۰