یادگار کربلا باشد امام چارمین / زینت هر عابد است آقای ما و ساجدین
ما شنیدیم ماجرای کربلا و تشنگی / کی شنیدن مثل دیدن باشد از روی یقین
سیِّدِ سَجادْ بدید با چشم خود کربُبَلا / دید بدن ها پاره پاره غرق خون روی زمین
یادگار کربلا قرب چهل سال گریه کرد / بر حسین و بر جوانان دل شکسته و غمین
وقت اِفطار آب و نان حاضر که تا افطار کند / وقت افطار اشک می ریخت چون بدید آب را قَرین
من چگونه آب بیاشامم حسینم تشنه بود / با لب تشنه بریدند حَنجَرِ سلطان دین
خود بدیدم هم برادر هم عمو هم باب خود / کشته و خونین فتاده زیر آفتاب بی معین
گریه کرد یعقوب که نابینا شد از بهر پسر / یوسفش زنده ولی از چشم باب دور یا سِجین
عاشقا یعقوب بگریه یوسفش زنده به مصر / با لب تشنه حسین را سر بریدند مجرمین
دیوان حب، ج۳، صص۲۱۱-۲۱۲