قطعه «اصل کوثر» از دیوان حب مدحیه مبعث حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم است.
ساقیا پر کن تو جامم زان می ناب وِلا / جام می لبریز نما تا گویمت شکر و ثنا
گر بنوشم جامی از دست مبارک در سحر / مست می گردم بگویم بارَکَ الله مرحبا
بَه، چه جامی بی نظیر باشد به عالم بی نظیر / گر بنوشم مست می گردم بخوانم صد دعا
گر بنوشم مست می گردم بخوانم وصف یار / لب گشایم در مدیحش از سر صدق و صفا
گویم امشب فیض و تقدیر الهی آمده / مبعث پاک نبوت نعمتی است بر ما عطا
بینم امشب رحمت حق متصل از فوق عرش / جبرئیل جمع ملائک در حضوری مصطفی
با سلام و با تحیت تاج خَتمُ المرسلین / بر سر سلطان عالم آن رسول مجتبی
چون رسید عمر شریفش در چهل سال تمام / حضرت رُوحُ الامین نازل بیاورد این ندا
اِقرَاْبِسمِ رَبّکَ ختم رسل محبوب حق / وحی مُنزل را بخوان با نام خلاق حِرا
بعد فرمان الهی حضرت خَیرالبشر / خواند به عالم از دل خود آیه هایی رهنما
باطن قرآن به یکجا نازل آمد در شبی / بیست و سه سال آیه آیه مُنزَل از قلب مولا
چون که قرآن در شب قدر مُنزل از حی قدیر / بر دل پاک پیمبر مَظهر ذاتِ خدا
نازل از قلب پیمبر بار دوم از دو لب / کرد نزل از دو لب بر گوش امت خوش نوا
چون که از کوه حِرا آمد به زیر ختم نبیّ / نور و انوار جلالش پُر نمود تا هر کجا
سجده می کرد هر درخت و هر گیاه سنگ و کلوخ / بر حبیب حق که بر خلق جهان است مقتدا
با زبان پر فصاحت محضر فخر بشر / جملگی گویند سلام بر تو رسول کبریا
چون رسید در خانه خود غرق در فکر عمیق / تا چگونه آن حقیقت را کند خوش بر مَلا
جبرئیل آمد دوباره قُمْ فَاَنذِر مُدَّثِر / قدر فهم مردمان از باطن قرآن ادا
باطن قرآن به ظاهر آورد آسان بگو / تا بیابند خلق دانا زان حقیقت ماجرا
احمد و محمود ابوالقاسم حبیب ذُوالجلال / کرد قیام با ذکر تکبیر تا بیان سازد ضُحی
در میان ناس فرمود، دو گرانمایه عزیز / یک، کتاب الله دگر عِترَت که هر دو پر بَها
این دو با هم یک حقیقت در ظهور دو آمده / تا قیامت هرمه هم، کی، شود از هم جدا
تا کنار حوض کوثر هر دو بر من واردند / من مقام سِرّ هر دو ظاهر من هر دو تا
عاشقا قرآن و کوثر اصل کوثر ساقیش / جملگی را یک حقیقت دان و غیر از این رها
دیوان حب، ج ۱، صص۱۰۷-۱۱۰