مظهر ذاتِ مقدّس جلوه اسم خدا / غنچه ئی از باغ توحید گو جواد اِبنُ الرّضا
از مدینه برد به بغداد معتصِم، نور اِله / کرد جدا از مِرقَدِ جدش رسول مصطفی
رمز و آثار رسالت داد به فرزندش علی / کرد وداع و با دل خونین ز آنان شد جدا
وارد بغداد و غربت ظلم های معتصم / هم اذیت ها و آزار هم بلا ز هر جفا
شد شهید با زهر دشمن، اُمُ الفَضل یا معتصم / یا که هر دو متحد گشتند ز بهر این خطا
این خطا آیا ز کین و بُغضِ ام الفضل بُوَد / یا ز بغض و ازحداز معتصم باشد به جا
یا ز آن حکمی که در محلس ز قرآن کرد بیان / یا ز بغض و کینه و غصب خلافت هم دغا
از همه عاشق ز نا پاکی و بی دینی یقین / زهر دادند و شهید کردند تقی را اشقیا
دیوان حب، ج۳، ص۲۵۳