علی شد عازم میدا کفار / بکشت بسیار از آن قوم شَرَربار
بزد شمشیر بفرقش مُره نامی / شکافت فرقش به تیغ آن ستمکار
بزد لشکر به تیغ بر پیکر او / بدن مجروح و پاره شد په بسیار
ز صدر زین به روی خاک میدان / بیفتاد اکبر گلگون به رخسار
زدند تیر بر گلوی نازنینش / به خون غلطان علی از جور مکار
حسین آمد جوانش غرقه در خون / گل پرپر میان آن همه خار
بیامد زینب کبرا ز خیمه / بدید نَعْشِ علی، روزش بشد تار
به روی حسم پاره پاره افتاد / دو چشم گریان دلش چر درد و داغدار
حسین و خواهرش بر جسم اکبر / چه کردند عاشقا آن دو بزرگوار
دیوان حب، ج۳، صص ۱۹۳-۱۹۴