شب عاشور و کربلا و صواب / حسینم خواند یکی خطبه به اصحاب
بگفتا بیعتم برداشتم یکجا / نباشد بیعتی بهرم ز هر باب
شب تاریک بلامانع بیابان / بهر جائی روید تاریکی حجاب
روید از کربلا هر جا که خواهید / نگیرند دشمنان از شما رکاب
در این دشت و بیابان دشمنانم / یقین خواهند مرا تنها و خو ناب
برادر زادگان و یاورانش / بپاخاستند و هرکس گفت جواب
اول فردی که برخواست از میانه / عباس نامدار آن فرد کامیاب
همه گفتند شها دست بر نداریم / فدایت جان مال و نان و هم آب
اگر کشته شویم ما ها هزار بار / یقیناً بر نداریم دست ز ارباب
دعا فرمود ز اصحاب خود بهتر / ندانم هیچ اصحابی شاد و شاداب
مقام و جایگاه هر کدام را / نشان دادی بجنت خالص و ناب
همه دیدند بهشت و جای خود را / تو هم عاشق در این معنا بشتاب
دیوان حب، ج۳، صص۸۷-۸۸