قطعه «خرابه شام» از دیوان حب، نوحه شهادت حضرت رقیه علیها السلام است.
در خرابه شام فرزند پیمبر / چشم براه بابا با دو دیده ی تر
آن آسیه فطرت آن تالیِ مریم / آن ثانیِ هاجر آن عفت اعظم
آن عصمت کُبرا دُردانه خاتم / آن مونس زینب آن فاطمه مَنظَر
نسل شه مردان نور دل زهرا / دختر حسین و ماه شب یلدا
کودک اسر است شد خرابه اش جا / در جُثه صَغیر و روحش بود اَکبَر
در کرببلا دید صد ظلم و اذیت / شد اسیر کوفه در ره ولایت
در کوفه و در راه دید بسی شرارت / هم غریب و مظلوم بی کس و بی یاور
در دروازه شام دروازه ساعات /جمعیت بیشتر با شادی و آلات
وارد چو نمودند از روی خیالات / سرها و اسیران همچو روز محشر
مَسکنی بدادند در خرابه شام / یک زمین گودیست که خرابه اش نام
نزد کاخ یزید در مسیر و هم عام / هر روز به تماشا بچه های کوثر
بچه های شامی همراه پدرها / دست به دست بابا آمدند تماشا
بچه ها بگفتند عمه جان تو بیا / بر گو به کجا رفت آن مظهر داور
عمه جان مگر ما خانه ئی نداریم / از چه در میان این خرابه زاریم
باب ما کجا رفت ما به شام بی یاریم / عمه گفت عزیزم ای زاده حیدر
خانه های ماها مانده در مدینه / باب تو سفر رفت دُردانه حزینه
روزی که بیاید از سفر بی کینه / دست ما بگیرد همراهیِ پدر
روز را به شب آورد چشم به راه بابا / شب به خواب خود دید بابابی دلارا
از سفر رسیده بابای با وفا / از نور رخ باب هر کجا منور
دختر حسین شد از خواب خود بیدار / گفتا پدرم کو در خرابه دیدار
وقتی که شنیدند با گریه بسیار / در خرابه شام می زدند بال و پر
گریه از خرابه بر گوش یزید شد / گفتا این صدا چیست چاره پلید شد
گفتند که صدای دختر شهید شد / گفت ببریدش از پدر برش سر
در طبق نهادند ماموران شامی / یک سر بریده با پوشش تامی
در خرابه وارد مانند طعامی / در نزد رقیه گل برگ نیلوفر
وقتی که رقیه روپوش و طبق دید / پوشش بکنار زد نوری بدرخشید
چون سر پدر دید رنگ ز چهره پرید / با دو دست گرفت سر بر سینه اطهر
هر دو لب به رأس باب خود نهاده / بوسه زد رخ باب در حد زیاده
در حزن و مصیبت از ظلم و عناده / زینب عزیز دید خاموش گل اَحمر
یک طرف رقیه مدهوش به زمین است / یک طرف سر باب آن خسرو دین است
دست خود به قلب آن نور مبین است / زینب علی دید دختر برادر
از داغِ بابِ خود، رفته است ز دنیا / زینب جگر خون زاده مرتضی
در خرابه شام با آه و واویلا / در تاریکی شب دل غمین است یکسر
دختر علی بین با دو صد مصیبت / یاور قیام است با قدرت و رَغبَت
عاشقا بپا خیز در رسیده نوبت / پاری حسین کن از همه تو بیشتر
دیوان حب، ج۲، صص۲۴۳-۲۴۷