خدایا تو را قسم مىدهم به منّت خود و به احسان خود و تو را قسم مىدهم به نعمتهاى بى منتهاى خودت. چون لسان تمام دعا در این روز از گناه و موجبات خشم الهى و ندارى ما بود، خدا را به احسان خدا مىخواند، یعنى خدایا، من که ندارم و تو اهل احسان و کرم و سخا هستى، تو احسان کن… همان طور که نعمتهاى بیشمارى به خلق خود بخشیدى به من هم ببخش، من به احسان تو نیاز دارم.
هستى، احسان حضرت حق است و نِعَمَ الهى هستى را فراگرفته است، لذا یادآور احسان و نعم الهى مىشود، اى منتهاى آرزوى مشتاقان، آنان که شوق وصال تو دارند، آنان که آرزوى تو دارند، آنان که مشتاق روى تو هستند، آنان که جز تو فکر نمىکنند، آنان که بدنبال عشق هستند، آنان که تمام وجودشان را عشق فراگرفته است، آنان که هستى را عشق مىدانند و آنان که از فوق عرش تا تحت الثرى عشق مىبینند، به عشق رسیدهاند.
زمین عشق و فلک عشق و ملک عشق / زفوق عرش تا تحت الثرى عشق
بیان رسا، ج ۱، ص ۱۵۱