بکشت قاسم از آن قوم شَرَر بار / فراوان مردمی دون و تَبَه کار بزد بر فرق سر شمشیر بُرّان / اَزَدِیِ پلید آن مرد مَکار صدا زد ای عمو دریابم این دم / به تعجیل آمد آن عم بزرگوار حسین زد دست قاتل را جدا کرد / بزد لشکر فراری داد بسیار حسین در حال جنگ است جسم قاسم / بزیر سم اسب ها گشته خاکسار رسید بالین قاسم شاه مظلوم / بغل بگرفت عزیزش را جه دیدار بدید قاسم به حال دادند جان / به چشمش روز روشن شد شب تار چه سخت است بر عمو او را بخوانی / اجابت کی تواند ای امیدوار اجابت گر کند سودی ندارد / کند خوار […]