قطعه «غنچه هستی» از دیوان حب، مولودیه صاحبالزمان امام زمان حضرت مهدی علیه السلام است.
در سحر دادم ندا کای بلبل باغ ولا / در میان سجدهگاه دائم بگو شکر خدا
هر دو دست بر آسمان و روی دل بر فوق آن / با زبان و دل بخوان شکر خدا و گو ثنا
چون شکفت از باغ عشق یک غنچه ناب تمام / غنچه عالی و کامل بَه، چه خوش رنگ و زیبا
غنچه ئی از باغ عشق نازل بیامد بر زمین / نازل آمد باغ سر سبز ولایت را صفا
غنچه ما نازل از باغ رسالت آمده / یا ز باغ پر گُل سبز امامت در جَلا
غنچه ما از گلستان علی و فاطمه / یا ز باغ آن وصیِ عیسَوی و انبیا
شد شکفته اندرونِ سالِ پنج و پنج دویست / نیمه شعبان به شهر سامراء خوش دلگشا
در سحرگاه شب جمع به معراج نرجس است / نازل از معراج چو آمد غنچه اش اندر نِما
در شب جمعه به وقت صبح طلوع صبح دمید / غنچه گل شد شکفته بس مُعَطَّر دلبرا
در طلوع صبح صادق طالع شد ماه تمام / با طلوع صبح بشکفت سر غنچه ی گل در فضا
این گل سرخ محمد در طلوع صبح شکفت / صبح جمعه شد معطر هم زمین و هم سما
شد تولد زاده خَیرُالبَشر جان علی / پاره جسم رسول و نور چشم مصطفی
زهره زهرایِ اَطهر قُرَّهُ العَینِ بتول / سرّی از اسرار مولا نجل پاک مرتضی
نور هر دو چشم زهرا جلوه حُسنِ حَسَن / غنچه ی باغ ولایت نور روی مجتبی
شیره جان حسین بن علی سلطان عشق / میوه قلب حسینی وارث آل عبا
مَظهرِ سجاد و باقر صادق و کاظم رضا / نور چشمان جواد و هم نقی ایزد سِتا
میوه جان حسن آن عسکریِ جانِ جان / نو گل گلدان عصمت ختم ناب اَصیا
نام پاک نو رسیده نام پاک احمدی / میم و حا و میم مُشَدَّد دال بیامد در قَفا
کُنیه اش هم کُنیت ختم رسالت احمدی است / در لقب هم قائم و مهدی و خاتم پر ضیا
حجت و صاحب، غَریم و هم شرید بقیه الله / منتَظَر ماءٌ مَعین و هم خَلَف است مُقتَدا
آیه اِنّا اَنزَلناه خواند درون ام پاک / بر حکیمه داد سلام و ذکر حق در ابتدا
چون بیامد در جِوار مادر نیکو سرشت / رو به قبله سر به سجده نام محبوبش ندا
در ضهادت لب گشود و گفت توحید اِله / هم شهادت بر رسالت هم وصایت لافَتی
هم ببد نام امامان گرام را یک به یک / تا رسید بر نام زیبای خودش آن خوشنوا
وعده نُصرت بخواست از خالق لَیل و نهار / تا نماید اَرضِ کُفری را پر از عدل و وفا
چون تولد یافت نمود ساطع از او نور جلی / سوی آفاقِ سماواتِ عُلیٰ تا هر کجا
بر ذِراعِ دستِ راستِ او نوشت حق آیه ئی / آیه جاءَ الحَقَّ است و زَهَقَ الباطِل بجا
مولود تازه رسیده چون نظر کرد بر پدر / داد سلام خود به بابا یک سلام آشنا
روی دست باب گرفتجا باب او گفت ای عزیز / گو سخن با قدرت حقّ بالسان شکرخا
مولود ما خواند آیه وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ / تا به آخِر خوانده آیه هم بخواند قرآن ما
خواند همه تَورات و انجیل و زَبور و هم صُحُف / آنچه آمد بر رسولان از حَکیمِ کِبریا
بعد از آن آمد ملائک همره روحُ القُدُس / تا به روی عرش رحمانی برند آن خوش لِقا
چون رسیدند عرش اَعلی و حریم داوری / حقّ تعالی گفت به مهدی بارَکَ الله مرحبا
بنده من، حقّ خود را با تو من برپا کنم / با تو باطل را کنم من سرنگون در مُنتَها
مهدی ما شد بَقیَّتُ اللهِ فی الاَرضین / نازل رَبِّ جلیل است مالک مُلک بقا
مهدی ما نور والایِ خداوند کریم / جز محمّد هر رسول را رهبر است و رهنما
مهدی ما هست شبیه خاتم پیغمبران / خُلق و خُو و خلقتش اَشبه به احمد خوش روا
مهدی ما طاوس اهل بهشت است یا که ماه / ماه رخشان و درخشان نور رویش بس عُلی
مهدی ما یک گل است و هم جمال کردگار / الطَف از گل دامنش از سر صدق و رضا
مهدی ما غنچهی هستی بود آن هم شکفت / غنچه ی بشکفته گل شد گل معطر عاشقا
دیوان حب، ج ۱، صص ۵۲۹-۵۳۴